هاراکيري 1919
هاراکیری Harakiri
فیلم هاراکيري (هاراگیری) محصول 1919 آلمان از آثار اولیه فریتس لانگ و از اولین فیلم هایی است که فرهنگ و جامعه ژاپنی را به تصویر در می آورد. در این فیلم لیل داگوفر، پل بینسفلت،گئورگ جان و رادولف لتینگر به ایفای نقش پرداختند.
داستان فیلم از آنجا آغاز می شود که مردی ژاپنی (دایمیو) که از سفر به اروپا برگشته است، برای دخترش اتاکه سان، سوغاتی هایی از فرنگ به همراه می آورد. این هدایا با نارضایتی روحانیون متعصب بودایی رو برو می شود، چرا که از دید آنها این سوغاتی ها (مثلا خرس تدی) نشان دهنده غرب زدگی و پشت پا زدن به سنت های بومی است. از سویی دیگر اتاکه سان قرار است به زودی علی رغم میل خود، به عنوان یک راهبه بودایی در معبد شروع به کار کند. عدم تمایل پدر وی برای مجبور کردن او به این کار، دلیلی مضاعف برای دشمنی روحانی بودایی با این مرد فراهم می کند. روحانی بودایی، دایمیو را به عنوان یکی از دشمنان، به امپراطور گزارش می دهد و امپراطور به عنوان مجازات، به مرد دستور می دهد هاراکيري (خودکشی) کند...
اکنون اتاکه سان تنها و بی کس شده و آینده ای مبهم پیش رو دارد. تنها امید او یک اروپایی به ناماولاف جی اندرسون است که عاشقش شده است و شاید بتواند او را از این وضع نجات دهد. سوال اینجاست که آیا اتاکه سان باید به این مرد اعتماد کند؟ چه سرنوشتی در انتظار اوست؟ آیا امکان دارد که او هم چون پدر، سرنوشتی جز هاراکيري نداشته باشد؟
***
یکی از نکات جالب توجه در مورد فیلم، طراحی صحنه آن به شیوه ژاپنی است و بازیگران غربی که سعی می کنند رفتار و حرکات ژاپنی ها را تقلید کتتد و البته چندان موفق نمی شوند! (حتی در مواردی با توجه به معیارهای امروزی، بازی آنها بیشتر به ادا درآوردن شبیه است!) با این وجود، تماشای چهره های غربی که گریم چندان آنها را تغییر نداده در لباس و منشی ژاپنی، خود به خود جذاب است. فریتس لانگ برای بازسازی فضای ژاپن در این فیلم از موزه مردم شناسی برلین کمک گرفته بود. سرشناس ترین هنرپیشه فیلم، بازیگز نقش اتاکه سان یعنی لیل داگوفر است که در فیلم مطب دکتر کالیگاری هم در نقش نامزد فرانسیس بازی کرد.
یکی از ویژگی های فیلم در مقایسه با دیگر آثار هم دوره اش را می توان فضای واقع گرایانه آن دانست. به علاوه، فریتس لانگ در روایت داستان هم نسبتا قوی ظاهر می شود
در این فیلم، مذهب و جامعه ژاپنی، به شکلی هراس انگیز به تصویر در آمده اند. سنت های بودایی، روحانی بودایی و حتی خود بودا ترسناک به نظر می رسند. روحانی بودایی که فردی است بسیار متعصب و بی عاطفه، چندین بار به مناسبت های مختلف به دایمیو و اتاکه سان، تذکر می دهد که از خشم و انتقام بودا باید ترسید. البته وقتی به یاد آوریم که هاراکيري (که در مورد ژاپنی هاست) توسط آلمانی ها ساخته شده است و داستان آن بر مبنای داستان یک نویسنده آمریکایی است که برای نوشتن آن از خاطرات خواهرش که همسر یک مبلغ مسیحی در ژاپن بوده است، الهام گرفته است، تصویر ارائه شده از سنت های ژاپنی چندان عجیب به نظر نمی رسد.
البته داستان فیلم، آن قدرها هم یک جانبه نیست. زمانی که اولاف اندرسن به عنوان مردی غربی وارد ماجرا می شود، در ابتدا بیننده حدس می زند که اولاف که اسیر سنت ها و تعصبات بودایی نیست، قرار است نقشی فرشته وار و نجات بخش داشته باشد، ولی کم کم مشخص می شود که اولاف هم سرابی بیش نیست، یعنی حدس اولیه بیننده غلط از آب در می آید و داستان آن قدر هم که در ابتدا به نظر می رسد، کلیشه ای نیست و این می تواند نقطه قوتی برایهاراکيري باشد. البته ناکامی اتاکه سان در پایان ماجرا و وضعیت معلق فرزندش (که مثل غربی ها سفید پوست است) و اینکه او در نهایت چاره ای جز همراهی با پدر غربی اش ندارد، معنی دار به نظر می رسد.
لانگ در هنگام ساخت هاراکيري، 28 ساله بود و هر چند این فیلم از کارهای مهم لانگمحسوب نمی شود، ولی به عنوان یکی از فیلم های اولیه وی ارزش دیده شدن را دارد.هاراکيري اشاره به عشق و پایان تلخی دارد که بعضی موانع و یا غفلت ها برای آن رفم می زنند، مفهومی که بعدها در دیگر آثار لانگ نیز دیده شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر