متروپلیس (2)
نمادهای مذهبی در متروپلیس
همانطور که در یادداشت قبلی اشاره شد، یکی از ویژگیهای برجسته متروپلیس این است که لانگ در این فیلم، برای انتقال مفهوم مورد نظر خود، به شکلی گسترده و پررنگ، از نمادهای مذهبی استفاده می کند که در اینجا اشاره ای به چند نمونه از آنها خواهیم داشت. (البته لانگ علاقمند بوده باز هم از نمادهای مذهبی بیشتری استفاده کند که با مخالفت تئا فون هاربو مواجه شد.)
برای شروع، در این فیلم دو شهر داریم: شهر بالا و شهر زیر زمین. این دو شهر برگرفته از مفاهیم دو وجه مکمل هستی (جهان زیرین و جهان زبرین) در متون کهن مذهبی از جمله عهد عتیق، می باشد. در این منابع، جهان زیرین، نماد جهان مادی و ظلمت و جهان زبرین نماد خدا، آسمانها و روشنی است. یکی از معروفترین کاربردهای این دو مفهوم، مربوط می شود به ستاره داوود که نشانی است مقدس و طبق روایات دین یهود، مسیحیت و اسلام، بر نگین انگشتر سلیمان نبی حک شده بود و او به واسطه همین نگین از قدرت فرمانروایی بر کلیه مخلوقات برخوردار بود. ستاره داوود از دو مثلث تشکیل شده که نماد جهان زیرین و جهان زبرین هستند و در وضعیت قرینه و تعادل قرار گرفته اند. البته در متروپلیس، جهان های بالا و پایین در وضعیت تعادل قرار ندارند و مشکل از همین جا ناشی می شود.
مهر سلیمان نبی مزین به نشان ستاره داوود
در متروپلیس هنگامی که سخن از شکاف بین دنیای نخبگان و کارگران است، شکل نوشته ها یاد آور شکل مثلث ها (یا در واقع دنیاهای) به کار رفته در نماد ستاره داوود است.
جالب اینجاست که یکی از تفاوت های این دو جهان، با توجه به کلیسا مشخص می شود. کلیسای شهر زیرین، آنجا که ماریا برای مردم صحبت می کند، با وجود سادگی، کلیسایی است شلوغ و پویا که به مردم امید و آگاهی می دهد. گویی فیلم به ما می گوید اینجاست که کلیسا باید مفید باشد.
در مقابل در شهر بالا، مرفهان بی درد قبله و محرابی جز ربات ماریا که در حال رقص ارو.تیک است، ندارند و در همین هنگام است که هفت گناه کبیره و در نهایت مرگ بر شهر سایه می افکند. (وضعیتی که یادآور سرگذشت اقوامی چون قوم سدوم در کتاب مقدس است، فراموش نکنیم که سیل آخر فیلم هم بی شباهت با عذاب الهی در متون مذهبی نیست)
در این فیلم، شهر متروپلیس بارها به بابل تشبیه می شود. وقتی فردر سوار تاکسی می شود به راننده می گوید او را به برج نوین بابل نزد پدرش ببرد. البته این برج در ظاهر هم به برج معروف بابل شبیه است.
برج نوین بابل (در فیلم متروپلیس)
برج بابل اثر پیتر بروگل
همچنین، ماریا در کلیسا، برای کارگران داستان برج بابل را از انجیل نقل می کند که داستانی است مشابه آنچه در متروپلیس روی داده: عده ای از متفکران تصمیم گرفتند برج بی نظیری بسازند و بر بالای آن، این جمله را نصب کنند: "بزرگ است جهان و خالق آن و بزرگ است انسان" (البته از آن بوی رقابت با خدا نیز به مشام می رسد!) به همین منظور، عده ای برده برای ساخت برج بابل به کار گرفته شدند، بردگانی که به گفته ماریا قادر به درک ذهنی که رویای ساخت این برج را داشت، نبودند. سرنوشت بابل در پایان عدم تفاهم و انحطاط بود، تقدیری که ممکن است به دلیلی مشابه در انتظار متروپلیس نیز باشد...
دستگاه مرکزی نیز در یکی از نماهای به یادماندنی فیلم، تبدیل به مولوخ خدای باستانی بابل می شود. مولوخ که متون عهد عتیق به شدت با آن مخالفت و آن را رد می کند، خدایی بود که مردم کودکان خود را برای خشنودی اش قربانی می کردند. وجود متروپلیس، وابسته به دستگاه بزرگ مادر یا همان مولوخ است و این مولوخ هم قربانی می خواهد که البته قربانیان آن، طبقه فرودست و کارگر هستند.
فردرسن که خالق شهر است، همچون خدا دور از دسترس است. بین فردرسن (خدای پدر) و مردم میانجی لازم است که فردر (مسیح/پسر) این وظیفه را بر عهده می گیرد و این همان دیدگاه مسیحی است که مسیح را واسطه بین خدا و انسان می داند.
فردر که واسطه و میانجی است وقتی لباس کارگران را می پوشد، گویی همان مسیح است که تجسد انسانی یافته است و مثل کارگران رنج می کشد (به صلیب کشیده می شود). فردر که در زندگی شخصی خود، مادرش را از دست داه و پدری سرد و خشک دارد، در واقع با پیوستن به "برادرانش" به نوعی سعی می کند استقلال پیدا کند که البته در این راه تا حد زیادی ناکام می شود، چون هم پدر از او ناخشنود می شود و هم کارگران وقتی می فهمند او پسر فردرسن است به او حمله ور می شوند. این مسئله در واقع بخش دیگری از رنج های فردر است.
البته اگر از بعد دیگری به قضیه نگاه کنیم، با در نظر گرفتن نقش فردر در بعد اجتماعی، باید گفت امروزه رسانه ها نقش میانجی بین نهادهای قدرت و مردم را ایفا می کنند. فردر هم همین نقش را ایفا می کند. به هر حال، او تا حد زیادی به نفع پدر خود عمل می کند و سعی می کند چهره دلپذیری از پدر خود به کارگران نشان دهد. از سوی دیگر، وی چیزی را که در شهر زیرین دیده برای پدر نقل می کند (گزارش می دهد)، کاری که در نهایت می تواند به محکم شدن پایه های قدرت پدر منجر شود. به عبارتی، فردر کاری را انجام می دهد که رسانه ها در دنیای مدرن (و به نفع سردمداران) عهده دار آنند.
ماریا همانطور که از نامش نیز پیداست، بیش از هر چیز یادآور مریم مقدس است؛ زنی پاکدامن که همچون مریم مقدس حامی کودکان است و اوست که فردر (مسیح) را از جایگاهش در آسمانها (ناز و نعمت متروپلیس) به زمین (شهر زیرین) می آورد. علاوه بر این ماریا کسی است که یحیی وار، مژده آمدن منجی (مسیح/فردر) را می دهد.
ربات ماریا از همان ابتدا به قصد نابود کردن هر گونه امیدی برای تغییر ساخته می شود. از آنجا که جنبه کاریزماتیک شخصیت ماریا سبب بیم و هراس فردرسن می شود، او ربات مشابه ماریا را به کافه می فرستد تا با رقص ارو.تیک خود، چهره ماریا را که زنی پاکدامن است، تخریب کند. در اینجا، ربات دقیقا شبیه به تصویری است که انجیل از زنی بدکاره به نام بابل بزرگ که تجلی شیطان است، ارائه می دهد. در فیلم هم راهب دقیقا همان بخش از انجیل را می خواند. ربات در حالی که بر بالای نمادهای هفت گناه کبیره قرار دارد، در کافه متروپلیس ظاهر می شود و با رقص ارو.تیک خود، مردان را مسحور کرده و عملا سبب می شود که بعدا هفت گناه کبیره توسط همین افراد انجام شود.
در فیلم از زبان راهب می شنویم: "روزهای آخر الزمان نزدیکند" و بلافاصله ربات را در حال رقص در میان جمعیت می بینیم. این مساله نشان می دهد که ربات ماریا موجودی است آخرالزمانی همچون دجال. اغوا کردن مردان برنامه ای است که ربات برای به انحراف کشاندن طبقه فرادست دارد. البته، در مورد طبقه فرودست ماموریت دیگری دارد. در همین راستا به کلیسا می رود و سعی می کند کارگران را به هرج و مرج و آشوب تشویق کند...
ربات در کسوت یک سرگرم کننده، در واقع ساخته دست طبقه قدرتمند است و در جهت منافع آنها حرکت می کند. جالب است که چندین فوق ستاره مشهور موسیقی (مثل مدونا، بیانسه و ...) در کنسرت های خود، در ظاهری شبیه این ربات ظاهر شده و یا در برنامه های خود به فیلم متروپلیس ارجاع داده اند. با این اوصاف، شاید عده ای از روشنفکران منتقد نهادهای قدرت، حق داشته باشند فکر کنند که این ستاره ها (ربات ها) از سوی اقلیتی قدرتمند و با هدف به انحطاط کشاندن و منحرف کردن ذهن جامعه از مسائلی مهم تر تقویت می شوند!
بیانسه در لباس ربات (منبع:strangehorizons.com)
روتوانگ نیز مخترعی است دیوانه که در خانه ای عجیب و غریب که قرن ها به آن توجهی نشده، زندگی می کند. به علاوه نماد فیثاغورثیان که ستاره ای پنج پر است، بر در و دیوار خانه روتوانگ خودنمایی می کند. این مسائل نشان می دهد که روتوانگ علاوه بر علم، از دانش های جادوگونه و کهن و علوم غریبه نیز بهره می برد و سبب می شود که هاله ای رمز آلود شخصیت وی را احاطه کند. در واقع لانگ با این کار، در تلاش است جنبه مخوف این اختراع و تکنولوژی به کار رفته در آن را به ما نشان دهد. از این جهت روتوانگ را به نوعی می توان نماد شیطان و یا جنبه شیطانی علم، دانست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر