دنبال کننده ها

۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

گربه سیاه 1934


گربه سیاه    The Black Cat
بسیاری از صاحبنظران، فیلم گربه سیاه، محصول 1934 استودیوی یونیورسال را در کنار آثاری چون بیراهه (1945) و زن عجیب (1946)، در زمره بهترین آثار ادگار جی اولمر ارزیابی می کنند. در این فیلم که بر مبنای فیلمنامه ای از پیتر روریک و ادگار اولمر و بر اساس داستان گربه سیاه اثر ادگار آلن پو، ساخته شد، بوریس کارلوف، بلا لوگوسی، دیوید منرز و جولی بیشاپ به ایفای نقش پرداختند.
***
زوجی جوان به نام های پیتر و جون آلیسون (دیوید منرز و جولی بیشاپ) که در حال گذراندن ماه عسل خود در مجارستان هستند، در قطار با یک دکتر روانشناس به نام ویتوس وردگست (بلا لوگوسی) دیدار می کنند. وردگست که در زمان جنگ جهانی اول به مدت 15 سال به اسارت روس ها در آمده و از همسر و دخترش جدا افتاده بود، به آنها می گوید که به دیدار دوستی قدیمی می رود...
پس از اینکه قطار به مقصد می رسد، زوج جوان به همراه دکتر وردگست سوار تاکسی می شوند، ولی در یک تصادف رانندگی، راننده تاکسی کشته شده و جون آسیب می بیند. دکتر وردگست پیشنهاد می کند جون و پیتر به خانه دوست او بروند تا بتواند در آنجا جون را مداوا کند...
و اما دوست دکتر وردگست به نام پولزیگ (بوریس کارلوف)، رهبر یک فرقه شیطان پرستی است. وی همچنین در زمان جنگ، فرمانده وردگست بوده و با خیانت های خود باعث قتل عام بسیاری از نیروهای خودی و اسارت عده ای بیشمار از جمله وردگست شده است. به علاوه وردگست، پولزیگ را در قتل همسر و ناپدید شدن دختر خود نیز مقصر می داند...
این بدان معنی است که در خانه پولزیگ، اوضاع چندان امن و آرام نخواهد بود...
در چنین شرایطی هر کس به دنبال هدفی است:
پیتر و جون به دنبال فرار از این مکان مرموز...
وردگست به دنبال گرفتن انتقام و نیز آگاهی از سرنوشت دختر خود...
و پولزیگ؟
پولزیگ به دنبال یک قربانی تازه و سرحال برای قربانی کردن در گردهمایی شیطان پرستان است!
او به این می اندیشد که جون، برای این منظور، احتمالا کاندیدای بدی نیست...!
***
گربه سیاه در حالی پرفروش ترین فیلم استودیوی یونیورسال در سال 1934 لقب گرفت که ساخت آن تنها 95 هزار دلار هزینه برده بود. این فیلم، از فیلم های شاخص جریانی محسوب می شود که دوستداران فیلم های ترسناک کلاسیک از آن به عنوان دوران طلایی فیلم ترسناک یاد می کنند. دورانی که بی شک بوریس کارلوف و بلا لوگوسی دو چهره به یادماندنی آن محسوب می شوند و این فیلم اولین فیلمی است که این دو چهره مخوف سینمای کلاسیک در آن با هم همبازی شدند.
  بوریس کارلوف و بلا لوگوسی سر صحنه فیلم گربه سیاه
البته شیطان اصلی در اینجا بوریس کارلوف در نقش پولزیگ است که می توان گفت نسبت به لوگوسی بازی بهتری ارائه می دهد. پولزیگ با آن قد بلند و چهره و نگاه سرد کسی است که حتی حرکت هایش هم خشک و خالی از انعطاف است. مثلا در صحنه ای که در رختخواب است و آمدن مهمانان به او اعلام می شود، سایه اش را می بینیم که به شکلی کاملا منظم و خشک و با کمری راست یکباره از جا برمی خیزد.
پولزیگ در کنار ظاهر خشک، مودب، سرد و رسمی خود، فردی است جنایتکار که حتی خانه عجیبش را بر روی گورهای دسته جمعی سربازانی که با خیانت او قتل عام شده اند، بنا کرده است، کاری که نوعی دهن کجی به کشته شدگان به نظر می رسد. البته علاوه بر اینها، او رهبر مذهبی شیطان پرستان نیز هست، آن هم از نوعی که کلکسیونی از جسد زنان زیبا در منزلش نگهداری می کند!
در مقابل، بلا لوگوسی (که البته تلفظ درست نامش لوگوشی است!)، را نمی توان نقش منفی محسوب کرد. لوگوسی که در بسیاری از فیلم ها شخصیتی کمابیش مشابه همان دراکولا دارد، در اینجا فردی است نسبتا فهمیده و مهربان. با این وجود، مخصوصا در اواخر فیلم، شاهد تمایلات سادیستی او هستیم. به علاوه رگه های از دیوانگی در شخصیت دکتر وردگست به چشم می خورد و نیز مشکلی که شاید بتوان آن را گربه هراسی نامید!
البته دلیل آنکه این دکتر آرام و معقول تا این حد از نظر اعصاب به هم ریخته و درب و داغان است، بی شک رنج هایی است که متحمل شده است. از این جهت، می توان گفت فیلم گربه سیاه به شکلی غیرمستقیم، به فجایع جنگ جهانی اول و مصیبت های بازماندگان آن اشاره دارد.
http://s1.picofile.com/file/7540469779/479845.jpg
دیوید منرز و جولی بیشاپ، کاملا در سایه بوریس کارلوف و بلا لوگوسی قرار می گیرند و چندان به چشم نمی آیند. البته بگذریم که جولی بیشاپ، همچون بسیاری از زن هایی که در فیلم های ترسناک دهه سی می بینیم، در تمام مدت یا به آغوش معشوقش پناه برده و یا غش کرده و از حال رفته است!
یکی از امتیازات فیلم، صحنه آرایی و دکور ماهرانه آن است که در خلق فضایی سرد و تهدید آمیز بسیار موثر است. همچنین تاثیر اکسپرسیونیسم آلمانی در شیوه نورپردازی و کاربرد سایه ها در فضاسازی کاملا مشهود است. ادگار اولمر که پیش از این در آلمان با کارگردان هایی چون وگنر، لانگ و سیودماک کار کرده بود، کاملا با اکسپرسیونیسم آلمانی آشنا بود.
خانه قلعه مانند پولزیگ بر خلاف قصر دراکولا، خانه ای کاملا مدرن و از نظر شکل هندسی منظم است (البته به استثنای قسمت زیرزمین). ولی با وجود این طراحی و ظاهر مدرن، باز هم آن حس گوتیک به بیننده منتقل می شود. از این لحاظ، این فیلم بی شک از اولین مواردی است که بدون استفاده از سبک دکور گوتیک، حال و هوای گوتیک دارد.
 
ادگار اولمر، برای موسیقی فیلم که در تمام فیلم تقریبا بی وقفه جریان دارد، قطعاتی از آثار سمفونیک بتهوون، باخ و دیگر هنرمندان کلاسیک را مورد استفاده قرار می دهد (احتمالا به منظور صرفه جویی در هزینه ها). این نوع موسیقی، حال و هوای دیگری به کار می دهد که هر چند در جهت ترسناک کردن آن نیست، ولی در نوع خود تجربه ای جالب است. البته به نظر می رسد کاربرد این نوع موسیقی در بعضی صحنه ها مثل صحنه های راهرو، راه پله و زیرزمین تاریک، بر حس گوتیک بودن فیلم، صحه می گذارد.
با وجودی که در عنوان بندی، به اقتباس از داستان ادگار آلن پو اشاره شده است، ولی داستان فیلم ربط چندانی به آن ندارد و می توان گفت کاملا داستان دیگری است. البته به دلیل کارگردانی خوب ادگار جی اولمر، حال و هوای تیره داستان پو در فیلم حس می شود.
فیلمنامه فیلم، سطحی و در مواردی مبهم است. با این وجود، به کمک عناصری که به آنها اشاره شد، حس ترس به خوبی منتقل می شود و در کل می توان گفت، گربه سیاه فیلمی است سرگرم کننده مخصوصا برای مخاطب دهه سی. می توان موفقیت این فیلم را نمونه ای از غلبه سبک بر محتوا دانست.
لازم به ذکر است فیلم گربه سیاه در کشورهای ایتالیا، فنلاند و اتریش ممنوع شد و در بعضی کشورهای دیگر با حذف صحنه های (نه چندان) ترسناک، اجازه اکران گرفت.

هیچ نظری موجود نیست: