Die Nibelungen: Siegfried's Death
نیبلونگن
(مرگ زیگفرید)
بی شک، نیبلونگن به کارگردانی فریتس
لانگ در سال 1924، یکی از شاهکارهای دهه 1920 سینمای آلمان محسوب می شود. این
فیلم شامل دو قسمت است که هر یک فیلمی مجزاست: مرگ زیگفرید و انتقام
کریمهیلد.
لانگ در سال 1924، یکی از شاهکارهای دهه 1920 سینمای آلمان محسوب می شود. این
فیلم شامل دو قسمت است که هر یک فیلمی مجزاست: مرگ زیگفرید و انتقام
کریمهیلد.
لانگ و همسرش، تئا فون هاربو، فیلمنامه این اثر را بر
مبنای سرود نیبلونگن (نیبلونگ ها) که از منظومه های حماسی مردم
آلمان است، نوشتند. از نظر زمانی اکران این دو قسمت، تقریبا همزمان بود (دو ماه پس
از آغاز اکران مرگ زیگفرید، اکران قسمت دوم با نام انتقام کریمهیلد آغاز
شد). در آن زمان، فیلم هایی از این نوع که به شکل سریال های ماجرایی سرگرم کننده ساخته
می شدند، بسیار محبوب بودند.
مبنای سرود نیبلونگن (نیبلونگ ها) که از منظومه های حماسی مردم
آلمان است، نوشتند. از نظر زمانی اکران این دو قسمت، تقریبا همزمان بود (دو ماه پس
از آغاز اکران مرگ زیگفرید، اکران قسمت دوم با نام انتقام کریمهیلد آغاز
شد). در آن زمان، فیلم هایی از این نوع که به شکل سریال های ماجرایی سرگرم کننده ساخته
می شدند، بسیار محبوب بودند.
در قسمت اول با عنوان مرگ زیگفرید، پل
ریشتر، مارگارت شون، هانا رالف، تئودور لوس و برنهارت
گوتسکه به ایفای نقش پرداختند.
ریشتر، مارگارت شون، هانا رالف، تئودور لوس و برنهارت
گوتسکه به ایفای نقش پرداختند.
فیلم از آنجا آغاز می شود که زیگفرید
پسر شاه زیگموند، که در جنگل زندگی می کند، در مورد زیبایی شاهزاده خانم بورگوندی
به نام کریمهیلد، چیزهایی از دوستان می شنود و تصمیم می گیرد به امید به دست آوردن
وی، عازم سفری پرخطر شود. در مسیر سفر به سرزمین ورمز، زیگفرید با شگفتی های
بسیاری رو به رو می شود. یکی از آنها عبور از سرزمین نیبلونگ ها (کوتوله
هایی که بزرگترین گنج جهان را در اختیار دارند) است. شاه نیبلونگ ها به زیگفرید
پیشنهاد می دهد که در ازای چشم پوشی از کشتن او، کلاهی جادویی که با کمک آن می
توان نامرئی شد یا تغییر شکل داد، را دریافت کند. از آنجا که زیگفرید این پیشنهاد
را نمی پذیرد، شاه کوتوله ها، گنج نیبلونگن را به وی پیشنهاد می دهد و ...
پسر شاه زیگموند، که در جنگل زندگی می کند، در مورد زیبایی شاهزاده خانم بورگوندی
به نام کریمهیلد، چیزهایی از دوستان می شنود و تصمیم می گیرد به امید به دست آوردن
وی، عازم سفری پرخطر شود. در مسیر سفر به سرزمین ورمز، زیگفرید با شگفتی های
بسیاری رو به رو می شود. یکی از آنها عبور از سرزمین نیبلونگ ها (کوتوله
هایی که بزرگترین گنج جهان را در اختیار دارند) است. شاه نیبلونگ ها به زیگفرید
پیشنهاد می دهد که در ازای چشم پوشی از کشتن او، کلاهی جادویی که با کمک آن می
توان نامرئی شد یا تغییر شکل داد، را دریافت کند. از آنجا که زیگفرید این پیشنهاد
را نمی پذیرد، شاه کوتوله ها، گنج نیبلونگن را به وی پیشنهاد می دهد و ...
وقتی زیگفرید به ورمز می رسد، کریمهیلد
را از برادرش شاه گونتر خواستگاری می کند. البته قضیه به این سادگی ها هم
نیست. گونتر، عاشق ملکه سرزمینی دیگر به نام برونهیلد است. برونهیلد که خود
جنگاوری تواناست، اعلام کرده که تنها خواستگاری را خواهد پذیرفت که او را سه بار در
نبرد تن به تن شکست دهد! بنابراین، گونتر به شرطی با ازدواج خواهرش با زیگفرید
موافقت می کند که زیگفرید وی را در شکست دادن برونهیلد، یاری دهد. این بدان معنی
است که زیگفرید ماجراهای زیادی در پیش رو دارد...
را از برادرش شاه گونتر خواستگاری می کند. البته قضیه به این سادگی ها هم
نیست. گونتر، عاشق ملکه سرزمینی دیگر به نام برونهیلد است. برونهیلد که خود
جنگاوری تواناست، اعلام کرده که تنها خواستگاری را خواهد پذیرفت که او را سه بار در
نبرد تن به تن شکست دهد! بنابراین، گونتر به شرطی با ازدواج خواهرش با زیگفرید
موافقت می کند که زیگفرید وی را در شکست دادن برونهیلد، یاری دهد. این بدان معنی
است که زیگفرید ماجراهای زیادی در پیش رو دارد...
***
نیبلونگن شاهکاری است از طراحی صحنه و
جلو های ویژه هنرمندانه. قصرها، کلیسا، جنگل، چشمه های آب و غارها، همه برای این
فیلم ساخته شدند. لانگ که خود معمار بود، دقت و وسواس بسیاری در چیدمان و
طراحی صحنه به خرج داده است. حتی شخصیت ها نیز گویی جزئی از صحنه اند. برای مثال،
در دربار بورگوندی ها که همه چیز منظم و متقارن است، حتی لباس شخصیت ها دارای خطوط
متقارن و منظم است و در مواردی نقش روی لباس و یا طرح موی بافته شده کاراکترها با
نقش ها و طرح های موجود در صحنه هماهنگی دارد. البته به آسانی می توان حدس زد که
طراحی لباس ها کمتر بر اساس اطلاعات تاریخی انجام شده است و در انتخاب آنها بیشتر،
نقشی که در شکل دادن به هویت کاراکترها ایفا می کنند و هماهنگی با سایر اجزای صحنه،
مد نظر بوده است. با توجه به نوع داستان، نماهای بیرونی فراوانی در این فیلم دیده
می شود. لانگ در این اثر نسبت به کارهای قبلی خود، از تضاد نور و سایه
استفاده بیشتری می کند.
جلو های ویژه هنرمندانه. قصرها، کلیسا، جنگل، چشمه های آب و غارها، همه برای این
فیلم ساخته شدند. لانگ که خود معمار بود، دقت و وسواس بسیاری در چیدمان و
طراحی صحنه به خرج داده است. حتی شخصیت ها نیز گویی جزئی از صحنه اند. برای مثال،
در دربار بورگوندی ها که همه چیز منظم و متقارن است، حتی لباس شخصیت ها دارای خطوط
متقارن و منظم است و در مواردی نقش روی لباس و یا طرح موی بافته شده کاراکترها با
نقش ها و طرح های موجود در صحنه هماهنگی دارد. البته به آسانی می توان حدس زد که
طراحی لباس ها کمتر بر اساس اطلاعات تاریخی انجام شده است و در انتخاب آنها بیشتر،
نقشی که در شکل دادن به هویت کاراکترها ایفا می کنند و هماهنگی با سایر اجزای صحنه،
مد نظر بوده است. با توجه به نوع داستان، نماهای بیرونی فراوانی در این فیلم دیده
می شود. لانگ در این اثر نسبت به کارهای قبلی خود، از تضاد نور و سایه
استفاده بیشتری می کند.
صحنه به صحنه نیبلونگن زیباست و
در خاطر می ماند. یکی از به یادماندنی ترین بخش های فیلم، صحنه نبرد زیگفرید با
ازدهاست، اژدهایی که در استودیو ساخته شده بود و حرکت می کرد. زیگفرید پس از کشتن
اژدهای نگون بخت، با حمام کردن در خون او، رویین تن می شود. با توجه به اینکه قسمت
نبرد با اژدها، از قسمت های فرعی و حاشیه ای سرود نیبلونگ هاست، بلندپروازی
لانگ در به نمایش درآوردن این صحنه، واقعا تحسین برانگیز است.
در خاطر می ماند. یکی از به یادماندنی ترین بخش های فیلم، صحنه نبرد زیگفرید با
ازدهاست، اژدهایی که در استودیو ساخته شده بود و حرکت می کرد. زیگفرید پس از کشتن
اژدهای نگون بخت، با حمام کردن در خون او، رویین تن می شود. با توجه به اینکه قسمت
نبرد با اژدها، از قسمت های فرعی و حاشیه ای سرود نیبلونگ هاست، بلندپروازی
لانگ در به نمایش درآوردن این صحنه، واقعا تحسین برانگیز است.
از دیگر بخش های به یادماندنی فیلم، می
توان به قسمت نامرئی شدن زیگفرید، به منظور کمک به گونتر در پیکار
با برونهیلد و یا صحنه سنگ شدن 12 کوتوله ای که گنج نیبلونگن را حمل می
کنند، اشاره کرد.
توان به قسمت نامرئی شدن زیگفرید، به منظور کمک به گونتر در پیکار
با برونهیلد و یا صحنه سنگ شدن 12 کوتوله ای که گنج نیبلونگن را حمل می
کنند، اشاره کرد.
سکانس محو شدن زیگفرید و تبدیل شدن درخت به اسکلت (خداحافظی زیگفرید) هم از
سکانس های معروف فیلم است.
سکانس های معروف فیلم است.
نمایش مکان ها، موجودات و نیروهای
اسرارآمیز در این فیلم، امتیاز بزرگی بوده که در زمان خود، سبب جذابیت آن برای
مخاطب شده است. بسیاری از این افراد این فیلم را در حکم "ارباب حلقه ها"ی
زمان خود در نظر می گیرند، قیاسی که درست به نظر می رسد.
اسرارآمیز در این فیلم، امتیاز بزرگی بوده که در زمان خود، سبب جذابیت آن برای
مخاطب شده است. بسیاری از این افراد این فیلم را در حکم "ارباب حلقه ها"ی
زمان خود در نظر می گیرند، قیاسی که درست به نظر می رسد.
البته خلاصه شدن تمام ماجراهای زیگفرید
در یک فیلم، سببب شده که فیلم انسجام کمتری داشته باشد و مدام از یک ماجرا به
ماجرای دیگر برویم. این فیلم یکی از فیلم های مورد علاقه هیتلر بوده است،
چرا که به عقیده وی، نیبلونگن، دغدغه های فرهنگی و نژادی نازی ها را بیان می کند،
از این رو، حزب نازی در تبلیغات خود از این فیلم استفاده زیادی می کرده و نسخه ای
از آن همراه با موسیقی واگنر را به کار می برده است.
در یک فیلم، سببب شده که فیلم انسجام کمتری داشته باشد و مدام از یک ماجرا به
ماجرای دیگر برویم. این فیلم یکی از فیلم های مورد علاقه هیتلر بوده است،
چرا که به عقیده وی، نیبلونگن، دغدغه های فرهنگی و نژادی نازی ها را بیان می کند،
از این رو، حزب نازی در تبلیغات خود از این فیلم استفاده زیادی می کرده و نسخه ای
از آن همراه با موسیقی واگنر را به کار می برده است.
فضیلت اصلی در این داستان
"وفاداری" است و این ویژگی حتی مهم تر از انصاف به تصویر کشیده می شود (زیگفرید
برای وفای به عهد خود به گونتر در فریب دادن برونهیلد کمک می کند و
یا کریمهیلد در پایان، درصدد انتقام مرگ زیگفرید بر می آید). با این
وجود، رویکرد فریتس لانگ به داستان بیشتر در حد یک افسانه قدیمی است و فیلم
به منظور تحت تاثیر قرار دادن بیننده یا تشویق به ایجاد حسی قهرمانانه در او ساخته
نشده است. آنچه لانگ برای بیننده خود، نمایش می دهد، داستانی است که باید
آن را دید و یا شنید، بدون اینکه ربط زیادی به بینندگان داشته باشد و یا لزومی
برای درگیر شدن بینندگان در ماجرا وجود داشته باشد. شاید از همین روست که دوربین
همواره از وقایع و شخصیت ها فاصله دارد (مثلا در همان صحنه جنگ با اژدها) و بر
خلاف دکتر مابوزه که کلوزآپ های زیادی از چهره اش می دیدیم، در این فیلم
کلوزآپ های کمی دیده می شود و به سیاق افسانه های قدیمی، چندان به شخصیت ها نزدیک
نمی شویم، البته این به معنای گنگ بودن شخصیت ها نیست. همچنین، در مقایسه با
کارهای قبلی لانگ، در این فیلم اغراق بیشتری در بازی بازیگران به چشم می
خورد.
"وفاداری" است و این ویژگی حتی مهم تر از انصاف به تصویر کشیده می شود (زیگفرید
برای وفای به عهد خود به گونتر در فریب دادن برونهیلد کمک می کند و
یا کریمهیلد در پایان، درصدد انتقام مرگ زیگفرید بر می آید). با این
وجود، رویکرد فریتس لانگ به داستان بیشتر در حد یک افسانه قدیمی است و فیلم
به منظور تحت تاثیر قرار دادن بیننده یا تشویق به ایجاد حسی قهرمانانه در او ساخته
نشده است. آنچه لانگ برای بیننده خود، نمایش می دهد، داستانی است که باید
آن را دید و یا شنید، بدون اینکه ربط زیادی به بینندگان داشته باشد و یا لزومی
برای درگیر شدن بینندگان در ماجرا وجود داشته باشد. شاید از همین روست که دوربین
همواره از وقایع و شخصیت ها فاصله دارد (مثلا در همان صحنه جنگ با اژدها) و بر
خلاف دکتر مابوزه که کلوزآپ های زیادی از چهره اش می دیدیم، در این فیلم
کلوزآپ های کمی دیده می شود و به سیاق افسانه های قدیمی، چندان به شخصیت ها نزدیک
نمی شویم، البته این به معنای گنگ بودن شخصیت ها نیست. همچنین، در مقایسه با
کارهای قبلی لانگ، در این فیلم اغراق بیشتری در بازی بازیگران به چشم می
خورد.
در میان بازیگران فیلم، بازی تئودور
لوس در نقش شاه گونتر قابل توجه است. وی به خوبی عدم تعادل و ضعف
شخصیتی این کاراکتر را به بیننده منتقل می کند. هانا رالف در نقش برونهیلد
هم در نمایش دادن خشونت و حیله گری ذاتی برونهیلد، نسبتا موفق عمل می
کند.
لوس در نقش شاه گونتر قابل توجه است. وی به خوبی عدم تعادل و ضعف
شخصیتی این کاراکتر را به بیننده منتقل می کند. هانا رالف در نقش برونهیلد
هم در نمایش دادن خشونت و حیله گری ذاتی برونهیلد، نسبتا موفق عمل می
کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر