دنبال کننده ها

۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

خشم 1936



بعد از یک خواب زمستانی درست و
حسابی، برویم به سراغ اولین فیلم آمریکایی فریتس لانگ یعنی خشم:

خشم    Fury
http://s2.picofile.com/file/7648286234/Fury_poster.jpg
لانگ پس از ترک آلمان نازی و شش ماه اقامت
در فرانسه (و ساخت فیلم لیلیوم در 1934)، سرانجام به آمریکا مهاجرت کرد تا
در آنجا به حرفه خود ادامه دهد. وی در حالی فصلی جدید از فعالیت هنری خود را در
شرایطی کاملا متفاوت آغاز کرد که حتی اگر کل کارنامه اش محدود به همان دوره آلمانی
باقی می ماند و هرگز در آمریکا فیلمی نمی ساخت، با آن رزومه پربار، باز هم امروزه
از او به عنوان یکی از کارگردانان مطرح دهه 20 و اوایل دهه سی میلادی یاد می کردیم.

فیلم خشم (محصول شرکت
متروگلدوین مه یر یا همان
MGM) در شرایطی ساخته شد که بیش از یک سال از حضور لانگ در
آمریکا می گذشت. بازیگران اصلی این فیلم عبارتند از اسپنسر تریسی، سیلویا
سیدنی
، بروس کابوت، والتر آبل، ادوارد الیس و والتر
برنان
.

داستان فیلم از این قرار است
که جو ویلسون (اسپنسر تریسی) و کاترین گرانت (سیلویا
سیدنی
) عاشقانه یکدیگر را دوست دارند و از آنجا که برای ازدواج و زندگی آینده
برنامه ریزی می کنند، ناچارند به دلیل کار در شهرهای مختلف، تا زمان فراهم کردن
پول کافی، مدتی جدا از هم زندگی کنند. جو با همکاری برادرانش اقدام به راه
اندازی یک پمپ بنزین می کند و در کارش نسبتا موفق می شود...

http://s2.picofile.com/file/7648313652/unt.jpg

 سرانجام روز موعود فرا می رسد و جو سوار
بر ماشینش سفر خود را برای پیوستن به کاترین و ازدواج با او آغاز می کند،
ولی پیش از رسیدن به مقصد، توسط پلیس دستگیر می شود. از بخت بد، تمام مشخصات جو
با دزدی که دختر خردسالی را به قتل رسانده یکی است...

شایعه های زیادی بر علیه او در
شهر می پیچد، و کم کم مردم زیادی جمع شده و خشمگین از کوتاهی کلانتر، خود برای
مجازات او راهی زندان شهر می شوند...

از سوی دیگر، کاترین که
مشتاقانه در انتظار بازگشت جو بود، از تاخیر او نگران می شود...

آیا جو خواهد توانست
از این مخمصه، جان سالم به در برد...؟

http://s2.picofile.com/file/7648309458/Spencer_Tracy_in_Fury.jpg

***

فریتس لانگ و بارتلت کورماک، فیلمنامه
خشم را بر اساس داستانی از نورمن کراسنا نگاشتند. این داستان از
رویدادی واقعی که در سال 1933 در سن خوزه کالیفرنیا اتفاق افتاده بود،
الهام گرفته بود. ماجرا از این قرار بود که دو نفر، جوانی 22 ساله به نام بروک
هارت
که پسر یکی از فروشندگان سرشناس شهر بود، را ربوده و پس از قتل او و
انداختن جسدش به دریا، در ازای آزادی او، از خانواده اش درخواست پول می کنند که
البته پس از چند روز دستگیر شده و به قتل بروک اعتراف می کنند.

http://s2.picofile.com/file/7648287632/brooke.jpg
بروک هارت

از آنجا که بروک جوانی
بسیار خوشنام و محبوب بود، این قضیه در رسانه های محلی بازتاب گسترده ای پیدا می
کند. همزمان با پخش خبر معاینه قاتلان توسط چند روانپزشک، روزنامه ها شایع می کنند
که احتمالا قاتلان دیوانه تشخیص داده شده و تبرئه خواهند شد. از گوشه و کنار،
تهدیدها برای حمله به زندان و مجازات قاتلان بروک آغاز می شود. از سوی
دیگر، با گذشت هفده روز از قتل بروک، جسدش در خلیج سانفراسیسکو، از آب
گرفته می شود. این مسئله خشم مردم را به اوج می رساند و روز بعد، عده زیادی به
زندان یورش برده و ضمن به آتش کشیدن آن، قاتلان بروک را بدون هیچ گونه
محاکمه ای در حضور جمعیتی که تا ده هزار نفر تخمین زده شده، در بیرون از زندان به
دار می آویزند. سیاستمداران محلی نیز تلویحا این اقدام مردم غیور و همیشه در صحنه
را تایید کرده و از آن به عنوان درس عبرتی برای اراذل و اوباش نام بردند. جالب
اینجاست که رسانه ها در این ماجرا نقش مهمی ایفا کرده و عملا از چند روز قبل برای
حمله به زندان، تبلیغ می کردند. در روز حادثه نیز، رادیوی لس آنجلس این رویداد را
به طور زنده پخش می کند! گفته شده جکی کوگان (که کودکی او را با بازی در
کنار چارلی چاپلین به یاد داریم) که در آن زمان 19 ساله و یکی از دوستان بروک
هارت بود، در جریان حمله به زندان شرکت داشت و با دست خود طناب دار یکی از
قاتلان بروک را آماده کرد!
http://s2.picofile.com/file/7648294187/prison_attrack.jpg
تصویری از حمله به زندان سن خوزه برای انتقام از قاتلان بروک هارت/نوامبر 1933
http://s2.picofile.com/file/7648316662/13_1_Front_Page_Lynchings.jpg
نمونه ای از روزنامه هایی که اخبار و تصاویر به دار آویختن قاتلان را با آب و تاب فراون پوشش دادند

به هر حال این رویداد بحث
برانگیز، که البته تنها یکی از موارد حمله به زندان و قتل افراد متهم توسط مردم در
آن زمان بود، دستمایه ساخت چند فیلم قرار گرفت که یکی از آنها خشم ساخته فریتس
لانگ است. البته بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که با توجه به بحث
برانگیز بودن این مسئله در آن دوره، فیلم هایی در حمایت از این نوع مجازات کردن
های خودجوش و بدون محاکمه (و در اصطلاح انگلیسی
lynching) هم
ساخته شده است! مثلا فیلمی به نام این دوره و زمانه (1933) ساخته سیسیل
بی دومیل
که البته هنوز بر روی دی وی دی منتشر نشده است. در اینجا هم
می توانید درباره موردی مشابه در سال 1930 (همراه با عکس) که البته با انگیزه های
نژادی نیز همراه بود، بخوانید.

و اما در مورد فیلم خشم،
یکی از جالب توجه ترین جنبه های این فیلم، بی شک ساختار فیلمنامه آن است. در ابتدا
فیلم شبیه به داستانی رمانتیک به نظر می رسد، سپس برای لحظاتی شاهد یک نوآر جاده
ای هستیم و بعد، ماجرا کلا عوض می شود و تا یک نقطه اوج (در اواسط فیلم) ادامه پیدا می کند. بعد
از آن، حال و هوا دوباره عوض می شود. در نیمه دوم، فیلم بیشتر حال و هوای یک نوآر دادگاهی
را دارد که البته باز به نقطه اوج دیگری در اواخر فیلم منتهی می شود. تغییرات
داستان و رخ دادن حوادث غیرقابل پیش بینی در مسیر داستان سبب می شود که بیننده تا
لحظه آخر فیلم را دنبال کند.

http://s2.picofile.com/file/7648358060/barber_0.jpg

مهم ترین مسئله ای که خشم
به آن اشاره می کند، هشدار نسبت به رفتار هیستریک جمع است. وقتی به مردم به عنوان
یک کل و جمع نگاه کنیم با چیز عجیبی سر و کار داریم، جایی که باید عمل کنند و نقشی
ایفا کنند منفعلانه برخورد می کنند و جایی که نباید، یکباره دیوانه می شوند و به
حیطه هایی قدم می گذارند که اصلا در صلاحیت آنها نیست.

http://s2.picofile.com/file/7648337846/mobbb.jpg

به قول آن مرد آرایشگر در
فیلم، وقتی مردم دیوانه می شوند، باید جلوی آنها ایستاد وگرنه نتایج مخربی به بار
می آورند. در ابتدا شاید عجیب به نظر برسد که این مسائل چگونه در یک جامعه متمدن
که دارای ساز و کارها و دستگاههایی برای برقراری عدالت و تنبیه مجرمان هست، اتفاق
می افتد. ولی همانطور که در فیلم می بینیم، علت اصلی این فاجعه ضعف تفکر گروهی و
خطا در قضاوت است. چه راحت می توان خشم مردم را شعله ور کرد، گاه تنها یک جرقه
کوچک کافیست تا مردم بدون هیچ فکری دست به اقدام های مخرب، عجولانه و غیرمسئولانه
زده و بعد هم که آتش خشم آنها فروکش کرد، به روی مبارک نیاورند که تقصیری داشته
اند.
آنها حتی به حرف دستیار کلانتر گوش نمی دهند، چون
تصمیم گرفته اند که جو گناهکار است و حالا فقط مرتب تکرار می کنند که
دزدیده شدن آن بچه برایشان غیرقابل تحمل است.
قابل تصور نیست که در وجود این شهروندان دوست داشتنی و محترم، چه نیروهای
مخربی به طور بالقوه نهفته است! اینجاست که عنوان فرعی فیلم ام، یعنی قاتلانی در بین ما، دوباره معنی پیدا می کند. 

http://s2.picofile.com/file/7648339779/mobinfury.jpg

در اینجا دیگر مثل ام،
خلافکاران نیستند که در مورد مجرم قضاوت می کنند. این افراد، شهروندان عادی هستند،
با این وجود همچنان صلاحیت قضاوت ندارند. البته آن عده خلافکاری هم که در بین مردم
هستند، مثل خلافکاران فیلم ام، بر این نکته تاکید دارند که جرم جو
قابل مقایسه با جرم های بی ضرری که آنها مرتکب شده اند، نیست! جلسه کلانتر با چند
نفر از شهروندان یادآور جلسه های جداگانه دزدها و پلیس ها در فیلم ام است،
مخصوصا از نظر زاویه دوربین و دود سیگار، با این تفاوت که در اینجا دزد، پلیس و
شهروند عادی همه در یک جلسه و با هم ادغام شده اند، بنابراین بر خلاف جلسات فیلم
ام، که بالاخره با تصمیمی همراه بود، افراد در اینجا با هم به هیچ نتیجه ای نمی
رسند.

http://s2.picofile.com/file/7648357953/cabotsheriff.jpg

پیش از این، در ام هم
واکنش عصبی جمع را دیده بودیم، مثلا جایی که دختری خردسال در خیابان از پیرمردی
زمان را می پرسد و پیرمرد بیچاره که تنها گناهش این است که پس از جواب دادن به
دختر از او پرسیده "خونه شما کجاست کوچولو؟"، کتک مفصلی از مردمی که دور
و برش جمع می شوند و به او می گویند "اینکه این دختر کجا زندگی می کند به تو هیچ
ربطی ندارد!"، نوش جان می کند.

یکی از نکات جالب توجه، نمایش
شبکه شایعه پراکنی است که نقش مهمی در تحریک احساسات مردم بر علیه جو دارد.
در پخش شایعه، زنان نقش محوری دارند و هر بار که شایعه مجرم بودن جو نقل می
شود، جزئیات جدیدی به آن اضافه می شود. در صحنه ای به یادماندنی پس از تصویر زنانی
که در حال یک کلاغ، چهل کلاغ هستند، تصویر تعدادی مرغ در حال قدقد کردن دیده می
شود!

 http://s2.picofile.com/file/7648342040/gossipp.jpg
http://s2.picofile.com/file/7648345913/Screen_shot_2.jpg

خشم، مفهوم انتقام را از دو زاویه می
کاود: در نیمه اول، انتقام گروه از یک فرد و در نیمه دوم انتقام گیری یک فرد از
گروه.

دو نفر که عاشقانه همدیگر را
دوست دارند با موانعی مواجه می شوند که خود هیچ تقصیری در به وجود آمدن آنها
ندارند (موضوع مورد علاقه لانگ). جو ویلسون در ابتدا فردی است که
عشق می ورزد، با دلسوزی به برادرانش توصیه می کند به راه های خلاف قدم نگذارند، به
سگ بی پناهی پناه می دهد و وقتی روزنامه می خواند نمی فهمد چرا اخبار جنگ و اعتصاب
همه جا را گرفته است.

http://s2.picofile.com/file/7648301719/Fury1.gif
ولی ناگهان زندگی او به هم می ریزد، حتی عادت معصومانه علاقه
به بادام زمینی هم به ضررش تمام می شود. سگ دوست داشتنی اش در حمله ای که به زندان
می شود، کشته می شود و توله های زیبا و معصومش بی مادر می شوند. به این شکل، زندگی
چهره زشت و تلخ خود را به جو نشان می دهد. مرگ سگ را می توان نشانه ای از
مرگ چیزی درون جو دانست. اینجاست که وقتی می بیند قانونی که سالها به آن
پایبند بوده و دیگران را نیز به اطاعت از آن دعوت کرده، به درد نمی خورد و نمی
تواند از او دفاع کند، تغییر می کند. به عبارت دیگر، در این فیلم شاهد روند تبدیل
یک فرد خوش قلب و درستکار به انسانی خلافکار و کینه توز هستیم (باز هم از موضوعات
مورد علاقه لانگ) و چنانچه می بینیم علت این امر، جامعه است. در پایان، جو تقریبا برنده می شود، ولی به چه
قیمتی؟ به قیمت از دست دادن ایمانش به انسان، به مردم و حتی به خودش. در نهایت،
عشق است که باعث می شود جو قدم پیش بگذارد و حقیقت را فاش کند، ولی نه به این دلیل که عشق او را متحول کرده، چون همانطور که خود می گوید دیگر به انسان اعتقادی ندارد، بلکه
تنها به این دلیل که نمی تواند تنها بماند
(انگار خود لانگ است که سخنرانی می کند!)؛ در این دنیای تیره و تار، عشق تنها
نقطه روشنی است که به امید آن زندگی می کند.
http://s2.picofile.com/file/7648333973/furytalk.jpg

ممکن است لحن این فیلم در نظر بعضی
از بینندگان، تند و سنگین باشد یا در بعضی قسمت ها همچون درس اخلاقی به نظر آید و یا اینکه معصومیت
شخصیت ها، خشم مردم و پستی آنها و یا واکنش شهر اغراق آمیز جلوه کند. مثلا، از
این رو به آن رو شدن جو یکباره و تقریبا ناگهانی است. البته به نظر می رسد
در این مورد تعمد وجود داشته تا تغییر رویه جو، هولناک تر و تکان  دهنده تر به نظر برسد. کلا در این فیلم، خیلی از اتفاقات، یکباره صورت می گیرد: نقش بر آب شدن رویاهای جو و دستگیری او، واکنش شهر، ظاهر
شدن دوباره جو، رو شدن مدرک بر علیه حمله کنندگان در دادگاه و ... به نظر
می رسد همه این موارد هماهنگ با دیدگاه تقدیرگرای لانگ و این مسئله که
روزگار یکباره برای انسان از این رو به آن رو می شود، بدون اینکه هیچ اختیاری از
خود داشته باشد، می باشد.، هم چنانکه در آغاز ماجرا، هیچ نشانی از حوادثی که در
کمین شخصیت هاست نمی بینیم.

http://s2.picofile.com/file/7648326234/fury9090.jpg

در این فیلم، بر اهمیت نقش
رسانه در اطلاع رسانی، تاکید می شود. در سکانس دادگاه، وقتی دادستان حتی نمی تواند
ثابت کند که حمله کنندگان در روز حادثه در محل جرم حضور داشته اند، فیلمی مستند
همه چیز را برملا می کند. حتی جو هم زمانی عصبانی می شود و حسابی کینه از
مردم به دل می گیرد که در یک سینما به تماشای فیلمی خبری می نشیند و با چشم خود می
بیند که مردم از تماشای سوختن او کیف می کنند.
http://s2.picofile.com/file/7648322147/FritzLang3_ashx.jpg
فریتس لانگ، سیلویا سیدنی و والتر آبل در زمان فیلمبرداری سکانس دادگاه

اسپنسر تریسی در خشم با نمایش طیفی از
احساسات مختلف، یکی از بازیهای به یادماندنی خود را ارائه می دهد. چهره هولناک  او، زمانی که گزارش روند دادگاه را از طریق
رادیو دنبال می کند و با کینه می گوید: "صبر کنید، به همه شما نشون می
دم!" فراموش نشدنی است. از دیگر صحنه های به یادماندنی فیلم می توان به قسمت
حضور اسپنسر تریسی در زندان اشاره کرد. زمانی که مردم عصبانی در بیرون از
زندان، قصد به آتش کشیدن آن را دارند. شیوه فیلمبرداری و زاویه دوربین، تا حد
زیادی در انتقال حس به بیننده موثر است.

http://s2.picofile.com/file/7648305799/untitlemobb.jpg

در شب حمله به زندان، صحنه های
جالبی می بینیم:

کلوزآپ هایی از چهره سیلویا
سیدنی

http://s2.picofile.com/file/7648296127/Sidney_Sylvia_Fury_.jpg
http://s2.picofile.com/file/7648296448/fury_sylvia.jpg

و مردمی هیجان زده و تشنه به
خون. (مثلا مردی که ضمن تماشای صحنه با لذت ساندویچش را می خورد و یا مادری که صحنه
حمله را همچون یک منظره دیدنی، به کودکش نشان می دهد).

http://s2.picofile.com/file/7648298595/fury788.jpg
http://s2.picofile.com/file/7648328381/F990ury.jpg

مسئله دیگر مورد اشاره در فیلم، خلاهای سیستم
حقوقی و قانونی است، سیستمی که شاید خودش قابل محاکمه شدن باشد! در واقع این حرف جو
که "کار مردم در هر صورت قتل بود، چون آنها نمی دانستند که مرا نکشتند"
تا حدی منطقی است. به همین دلیل، جو سعی می کند به وسیله همین نظام قضایی ناکارآمد
از مردم انتقام بگیرد. به علاوه، این را هم فراموش نکنیم که منافع سیاستمداران
عامل دیگری است که مردم را به سمت خشونت سوق می دهد. سناتور با اینکه می داند کار
مردم درست نیست، ولی چون به زودی به رای همین مردم نیاز دارد، می گوید: "مردم دوست ندارند کسی در کارشان دخالت کند!"

جالب است که چنین فیلمی از
استودیوی محافظه کار
MGM بیرون می آید. البته، در پایان تلاش شده که دو طرف قضیه تا حدی
تطهیر شوند. با این وجود، نمی توان انکار کرد که این فیلم بیشتر به روی زشت ماجرا
نظر دارد.

 http://s2.picofile.com/file/7648353759/Fury_abelsydney.jpg
















































































































































هیچ نظری موجود نیست: