دنبال کننده ها

۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

متروپلیس 1927- قسمت اول


متروپلیس (۱)
بسیاری از صاحبنظران، فیلم به یادماندنی متروپلیس محصول 1927 را یکی از درخشان ترین فیلم های فریتس لانگ و گل سرسبد آثار دوره صامت او می دانند. البته این فیلم معروف آلمانی، بسیار بحث برانگیز بوده است؛ عده ای آن را با ستایش فراوان به عرش رسانده و عده ای دیگر تا حد فیلمی تبلیغاتی و فاشیستی پایین آورده اند. در هر صورت آنچه نمی توان انکار کرد، تاثیری است که لانگ با این فیلم بر بسیاری از کارگردانان دیگر گذاشت.
در این فیلم، که بر مبنای فیلمنامه ای از تئافون هاربو ساخته شد و تهیه کنندگی آن را اریش پومر بر عهده داشت، آلفرد آبل، بریگیته هلم، گوستاو فروهلیش و رودولف کلاین روگه به ایفای نقش پرداختند.
داستان فیلم، در مورد شهری در آینده است. یوه فردرسن، معمار و طراح شهری بسیار پیشرفته و مدرن با برج ها و ساختمانهای بلند است. البته این شهر که متروپلیس نام دارد، با زحمت و کار عده بیشماری کارگر ساخته شده است که خود در شهری که زیر متروپلیس بنا شده است، به شکلی بسیار محقرانه روزگار می گذرانند. در حالی که برج عاج نشین های متروپلیس در آسایش و رفاه به سر می برند و از انواع نعمت ها و تفریحات برخوردارند، طبقه کارگر ساعت های طولانی به کارهای مکانیکی و خسته کننده مشغولند تا چرخ صنعت و به ویژه دستگاه مرکزی که حیات متروپلیس به آن وابسته است از حرکت باز نایستد...
فردر پسر جوان یوه فردرسن، به دختری به نام ماریا علاقمند شده و با هدف کشف هویت او، به شهر زیرین که محل زندگی طبقه فرودست است، می رود. وی با دیدن کار طاقت فرسای کارگران، تحت تاثیر قرار می گیرد و متوجه می شود که ماریا زنی با ایمان است که کارگران خسته از زندگی مکانیکی را در کلیسا گرد هم می آورد و به آنها می گوید بین طبقه نخبه و ثروتمند و طبقه کارگر باید یک میانجی وجود داشته باشد. (به قول ماریا: "بین سر و دست، قلب باید میانجی گری کند"). ماریا از کارگران می خواهد که به آمدن میانجی یا همان نجات دهنده امیدوار باشند و دعا کنند.
از سوی دیگر، فردرسن به دانشمندی دیوانه به نام روتوانگ که در حال ساختن یک آدم مصنوعی است، دستور می دهد که ربات خود را به شکل ماریا بسازد تا بتواند با استفاده از این ماریای قلابی، چهره ماریای محبوب را خراب کند. این در حالیست که پسر فردرسن یعنی فردر علاقمند شده همان میانجی موعود باشد... با این اوصاف، اوضاع به سوی بحران پیش می رود...
***
متروپلیس، فیلمی است پیشگویانه که از جنبه های متعددی می توان آن را بررسی نمود. در این فیلم، با چندین تقابل دوگانه مواجهیم: تکنولوژی در برابر زندگی طبیعی، ثروتمند در برابر فقیر، انسان در برابر خدا و ...
یکی از پیام های فیلم، هشدار در مورد آفات جامعه صنعتی و مدرن است. از آنجا که تکنولوژی نتیجه تفکر عده ای از نخبگان است که در عمل توسط کارگران پیاده می شود، در اثر شکاف بین این دو طبقه، نظم نوین جهان ممکن است شکل خطرناکی به خود بگیرد: اقلیتی مرفه و نخبه غرق در ناز و نعمت و اکثریتی که هویت انسانی خود را از دست داده و برده و کارگر قشر مرفه هستند. البته لانگ راه حلی ارائه می دهد که این نظم نوین چندان به هم نخورد. با اینکه می بینیم این دو گروه با هم  "برادرند"، ولی فیلم هرگز به ما نمی گوید این دو دسته باید "برابر" هم باشند، چنین چیزی ممکن نیست. به علاوه، تلاش برای هرگونه شورش و خشونت نیز رد می شود (فراموش نکنیم که در ذهن تقدیرگرای لانگ، فرد باید جایگاه و تقدیر خود را بپذیرد).
نسخه ای که متروپلیس برای حل این مشکل، تجویز می کند این است که هر دسته سر جای خود باشد ولی بین آنها یک میانجی و به عبارت بهتر، تعامل مثبت و تفاهم برقرار باشد. از این جهت می توان گفت مخاطب هدف این فیلم در درجه اول، طبقه نخبه و قدرتمند هستند که فیلم به آنها توصیه می کند به وضعیت زیردستان توجه کنند. و البته طبیعی است که راه حل پیشنهادی مورد پسند قدرتمندان هر کشوری (از جمله نازی ها) قرار بگیرد.
در هر صورت، در اینجا سخن از انتظار است و انتظار بیش از هر چیز، مفهومی سیاسی است. جامعه آلمان در انتظار کسی است که شکاف موجود در جامعه را پر کرده و برای مردم خود، همچون یک نجات دهنده عمل کند. البته از آنجا که این وظیفه بر دوش یک فرد که همان میانجی است قرار دارد، بعید نیست که در آینده همین میانجی تبدیل به فردی مستبد شود. البته در متروپلیس به آینده این میانجی کاری نداریم و فقط ظهور او را انتظار می کشیم. از این جهت، عده ای عقیده دارند که متروپلیس، ظهور هیتلر را پیش بینی می کند.
 اگر هم از بعد فردی به متروپلیس بنگریم، این پیام برداشت می شود که انسان نمی تواند و نباید فقط عامل و کارگر یا فقط متفکر باشد، بلکه باید بین این دو جنبه تعادل برقرار کند.
متروپلیس از لحاظ بصری، شاهکاری است منحصر به فرد که بر بسیاری از فیلم های پس از خود از نوآر گرفته تا علمی-تخیلی تاثیر گذاشته است. به گفته لانگ، اولین ایده برای متروپلیس در سال 1924 هنگامی برای اولین بار به آمریکا می رفت، به ذهنش رسید. لانگ در این باره می گوید: "با اینکه به ساحل نیویورک رسیده بودیم، ولی چون بیگانه محسوب می شدیم، اجازه ترک کشتی را نداشتیم. من از روی عرشه، خیابان های نیویورک را با آن ساختمان های بزرگ و نورهای خیره کننده می دیدم و آنجا بود که اولین ایده های متروپلیس در ذهنم جرقه زد..."
اکسپرسیونیسم به شکلی هنرمندانه در لحظه به لحظه فیلم جلوه می کند، از شیوه نورپردازی گرفته تا طراحی صحنه و حالات شخصیت ها و جلوه های ویژه. در شهر متروپلیس، ساختمان ها به شکلی اغراق آمیز سر به فلک کشیده اند، گویی همین ساختمانهای بلند، راه ارتباط انسان را با آسمان ها بسته اند، در مقابل در شهر زیرین، خانه ها مثل صاحبان آنها یعنی کارگران شبیه به هم و حقیر به نظر می رسند. کارگران با سری افکنده از سر تسلیم و بی ارادگی و در حالی که همچون یک ماشین به شکلی مکانیکی راه می روند، در هنگام تعویض شیفت جای خود را به کارگران دیگر داده و از دری که شبیه در زندان است خارج می شوند. تصویری که از کارگران ارائه می شود، نشان دهنده انسانی است که زندگی ماشینی وی را استحاله کرده و خود نیز تبدیل به بخشی از ماشین آلات شده است. جالب است که حتی نوع کاری که کارگران انجام می دهند، کاملا مکانیکی است و نیاز به هیچ گونه تفکر ندارد.
از دیگر تصاویر اکسپرسیونیستی فیلم، می توان به نمای ساعت ها اشاره کرد. ساعت بالایی که زمان در متروپلیس را نشان می دهد، 24 ساعت و ساعت پایینی که مربوط به شهر زیرین است، تنها 10 ساعت دارد. گویا تنها آن بخش زندگی کارگران که صرف کار می شود، اهمیت دارد. به علاوه برای افرادی که در زیر زمین زندگی می کنند و نور خورشید را نمی بینند، شبانه روز 24 ساعته مفهوم چندانی ندارد.
از آنجا که در هر صحنه متروپلیس، دوربین در بهترین نقطه ممکن قرار دارد، این فیلم از نظر فیلمبرداری عالی است. یکی از قسمت های به یاد ماندنی، حرکت دوربین در کافه متروپلیس است، جایی که ثروتمندان شهر آمده اند تا رقص ربات را ببینند.
 همچنین با توچه به سکانس های مربوط به تبدیل شدن ها( مثلا تبدیل شدن ربات به موجودی شبیه ماریا)، انفجار، سیل و ... باید گفت لانگ نهایت استفاده را از امکانات جلوه های ویژه در آن زمان برده است. از دیگر امتیازات متروپلیس این است که لانگ به خوبی از پس کارگردانی صحنه های شلوغ و پرجمعیت بر آمده است. در اواخر فیلم که مردم شورش کرده و قصد سوزاندن ربات را دارند، زنی را می بینیم که مشعلی را چند بار در هوا چرخانده و اوست که اولین آتش را به سمت ربات پرتاب می کند. این صحنه یادآور صحنه ای مشابه از فیلم خشم محصول 1936 (از آثار دوره آمریکایی لانگ) است که در آن، زنی که بعدا ادعا می کرد هنگام آتش زدن زندان در مزرعه نامزدش بوده، به سمت زندان آتش پرتاب کرد و آن را به آتش کشید. ظاهرا لانگ علاقه خاصی به این تصویر (زنان آتش بیار معرکه!) داشته است، چون در چند فیلم او، همین تصویر را می بینیم.
یکی از ویژگیهای مهم متروپلیس که در مورد آن بسیار صحبت شده است، استفاده گسترده از نمادهای مذهبی است که در ادامه نگاهی به آن خواهیم داشت.


هیچ نظری موجود نیست: